شیخ صدوق(ره) در کتاب «عیون اخبارالرّضا» از امام رضا(ع) نقل میکند که حضرت در پاسخ به سؤال مأمون درباره «تناسخ» فرمود: کسی که به تناسخ عقیده داشته باشد، ایمان به خدا ندارد و بهشت و دوزخ را انکار میکند.
آیا بازگشت ارواح پس از مرگ به بدنهای دیگر امکانپذیر است؟
روایات اسلامی اعتقاد به تناسخ را هم دوش عدم اعتقاد به خداوند توصیف میکنند. برای انسان بسیار جالب است که بتواند با عالمی غیر از این جهانی که در آن زندگی میکند، ارتباط پیدا کند، مخصوصاً اگر آن عالم بتواند سدّی را که میان انسان و زمانهای گذشته و دوستان پیشین و پدران و مادران و نیاکان است، بردارد و از آن بالاتر، او را در جریان حوادث آینده نیز قرار دهد.
مسئله «بازگشت ارواح پس از مرگ به بدنهای دیگر» یکی از قدیمیترین مسائلی است که میان بشر، در گذشته و امروز مورد بحث بوده است و این همان است که در کتب فلسفی و کتابهای عقائد و مذاهب از آن تعبیر به «تناسخ» میشود.
اما آیا تناسخ امکانپذیر است؟
با نگاهی به کتاب «ارتباط با ارواح» به قلم آیتالله ناصر مکارم شیرازی در مییابیم از نظر اصطلاحات علمی، همه دانشمندان بزرگ، تناسخ را چیزی جز «بازگشت ارواح به زندگی جدید، در بدن دیگر در همین جهان» نمیدانند، و اصرار این افراد در انکار و حذف نام تناسخ از عقیده خود هیچ مأخذ علمی ندارد و با گفتار هیچ یک از فلاسفه و دانشمندان سازگار نیست.
علاّمه حلّی در توضیح گفتار خواجه نصیرالدّین طوسی در کتاب «تجرید الاعتقاد» درباره تناسخ میگوید:
تناسخ این است که روحی که مبدأ شخصیّت و موجودیّت کسی است، به بدن دیگری برود و اساس موجودیّت او را تشکیل دهد.
تناسخ مذهب کسانی است که معتقدند روح پس از جدائی از بدن به بدن حیوان یا انسان دیگری میرود تا خود را تکمیل نموده، شایسته زندگی در میان ارواح عالی در عالم قدس گردد.
دانشمندان و مورّخان معتقدند که زادگاه اصلی این عقیده، «هند» و «چین» بوده است، و ریشه آن در ادیان باستانی آنها وجود داشته و هم اکنون نیز موجود است، سپس از آنجا به میان اقوام و ملل دیگر نفوذ نموده است.
با در نظر گرفتن سنخیّت «روان» و «تن» یا «روح» و «جسم»، هیچ روحی ممکن نیست بتواند در کالبد دیگری قرار گیرد، و اصولاً با هم تطابق و هماهنگی ندارند
عقیده بازگشت روح به بدن دیگر، از کجا سرچشمه میگیرد
از مجموع بحثهایی که در کتب تاریخ «عقائد و مذاهب» شده، چنین استفاده میشود که انگیزه اصلی اعتقاد بعضی از پیروان مذاهب باستانی به مسئله بازگشت روح، یکی از امور انکار رستاخیز و جهان دیگر، توجیهی برای کودکان بیمار و معلول و عوامل روانی بوده است.
عدم امکان ارتجاع نخستین دلیل بر ابطال عقیده تـناسخ است؛ چیزی که هرگز در این قانون امکان پذیر نیست، بازگشت به عقب و ارتجاع است. هرگز طفل یک ماهه به حال نطفه یک روزه برنمیگردد، و طفل تکاملیافته، به صورت علقه سابق در نمیآید.
سپس هنگامی که دوران تکامل جنینی به نهایت خود رسید و دیگر جنین نتوانست استفادهای از رحم کند، با یک فرمان طبیعی که از مبدأ آفرینش صادر میشود، اخراج میگردد، و همانند میوه رسیدهای که از درخت میافتد، از رحم جدا میشود.
این قانون در گیاه، حیوان، انسان و به طور کلّی در سراسر جهان حیات و زندگی، عمومیّت دارد و هرگز موجود زندهای پس از طیّ یک دوران تکاملی به عقب باز نمیگردد.
نظریه ملاّصدرای شیرازی در کتاب مشهور «اسفار» این است که روح در آغاز پیدایش خود استعداد و قوّه محض است و در هیچ قسمت به مرحله فعلیّت نرسیده است، همانطور که بدن نیز در آغاز چنین است یعنی همه چیز او در مرحله استعداد نهفته است ولی عقیده به تناسخ، درست برخلاف این قانون مسلّم است.
حق این است که روح پس از جدائی از بدن، دیگر به این جهان و به درون رحم باز نخواهد گشت و بازگشت به زندگی رستاخیز، نیز در یک مرحله عالیتر و در یک جهان دیگر و برتر صورت میگیرد.
هر روحی تنها با بدن خود میتواند زندگی کند
دلیل دوم این است که هر روحی تـنها با بدن خود میتواند زندگی کند و هیچ روحی به درد بدن دیگری نمیخورد.
آخرین تحقیقات فلاسفه که بر اساس نظریّه «حرکت جوهری» بنا شده، نشان میدهد که هرگز نباید روح را یک موجود کاملاً مستقل از جسم، و جدا از آن بدانیم و در حقیقت یک نوع «دوگانگی و ثنویّت» قائل شویم و همانطور که دو جسم از تمام جهات با یکدیگر شبیه نیستند، دو روح نیز نمیتوانند از تمام جهات با هم شباهت داشته باشند و هر روحی رنگ بدن خود را خواهد داشت و به تناسب آن پیش خواهد رفت.
به تعبیر دیگر، دو جسم اگر از تمامی جهات مثل هم باشند، یکی خواهند بود و دو روح اگر در همه چیز مانند هم باشند، یک روح خواهند شد.
با در نظر گرفتن سنخیّت «روان» و «تن» یا «روح» و «جسم»، هیچ روحی ممکن نیست بتواند در کالبد دیگری قرار گیرد، و اصولاً با هم تطابق و هماهنگی ندارند.
طرفداران عقیده تناسخ، گویا همه این حقایق را فراموش کردهاند و چنین میپندارند که «روح» مسافری است که گاهی در این منزل و گاهی در آن منزل رحل اقامت میافکند در حالی که چنین نیست.
غیر ممکن بودن فراموشی مطلق برای ارواح دلیل سومی بر ابطال عقیده تـناسخ است و اگر بنا باشد همه ارواح، یا ارواح تکامل نیافته، به بدنهای تازهای بازگردند، چگونه ممکن است تمام خاطرات گذشته را فراموش کنند!
مرحوم «صدوق» محدّث بزرگ جهان اسلام، در کتاب «عیون اخبار الرّضا» از هشتمین پیشوای ما امام علیّبن موسیالرّضا(ع) نقل میکند که حضرت در پاسخ سؤالی که مأمون از مسئله تناسخ کرد، فرمود: «مَنْ قالَ بِالتَّناسُخِ فَهُوَ کافِرٌ بِاللّهِ الْعَظیمِ; یَکْذِبُ بِالْجَنَّةِ وَ النّارِ» یعنی کسی که عقیده به تناسخ داشته باشد، ایمان به خدا ندارد، و بهشت و دوزخ را انکار میکند
عقیده به تناسخ، هم دوش با عدم اعتقاد به خداوند ذکر شده است
ما و شما، نه خودمان، و نه هیچ یک از کسانی را که میشناسیم، ندیدهایم که به خاطر داشته باشد بار دیگری به این جهان آمده و حوادث آن را دیده باشد. ما هرچه فکر کنیم کوچکترین خاطرهای از زندگی دیگری را به یاد نمیآوریم.
او نه جنایات و خلافکاریهای خود را به خاطر دارد که عبرت بگیرد و بیدار شود، و نه محرومیّتها را به یاد میآورد که احیاناً از پیروزی و وصول به مقصد خویش در این زندگی جدید، لذّت ببرد.
به افرادی که از طرفداران عقیده تناسخ هستند باید گفت: اوّلاً، هیچ گونه «مدرک معتبر» که بتوان در بحثهای علمی روی آن تکیه نمود، برای این ادّعا وجود ندارد، و به فرض این که فردی پیدا شود که چنین ادّعایی کند، هیچ بعید نیست که از قبیل توهّمات و خیالاتی باشد که پارهای از بیماران روانی به آن گرفتارند.
دلیل چهارم، ارواح بلاتکلیف و سرگردان است که عقیده بازگشت ارواح به بدن دیگر در این جهان یک اعتقاد قدیمی و کهنه است که نخستین بار در هند به وجود آمد، هم اکنون نیز این عقیده در میان آنها هست.
در اسلام هیچ کس جز پیروان فرقه «تناسخیّه» قائل به این عقیده نشده است و آنها نیز این عقیده را از قرآن نگرفتهاند، بلکه از هندوها و منقولاتی که عرب از فلسفه آنها داشته است، اقتباس نمودهاند.
مرحوم «صدوق» محدّث بزرگ جهان اسلام، در کتاب «عیون اخبار الرّضا» از هشتمین پیشوای ما امام علیّبن موسیالرّضا(ع) نقل میکند که حضرت در پاسخ سؤالی که مأمون از مسئله تناسخ کرد، فرمود: «مَنْ قالَ بِالتَّناسُخِ فَهُوَ کافِرٌ بِاللّهِ الْعَظیمِ; یَکْذِبُ بِالْجَنَّةِ وَ النّارِ» یعنی کسی که عقیده به تناسخ داشته باشد، ایمان به خدا ندارد، و بهشت و دوزخ را انکار میکند.
نکتهای که در اینجا قابل توجه است این است که عقیده به تناسخ، هم دوش با عدم اعتقاد به خداوند ذکر شده است.
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1