این روزها ، روزها پر اند از شکایت !
از درد دل های یک راننده ی تاکسی تا عاشقانه های مجنون از راه مانده !
این روزها ، روزها بغض دارند .
آسمان ابری ، گاهی بارانی و سرد است .
قدم های دو نفره از وسط های کوچه بریده است .
سوز سرما از پنجره ها رد شده است .
هندوانه ی شب یلدا وارداتی شده است !
عکس ها روی طاقچه جمع شده .
روی یک کوه بلند ، آویزهای امامزاده ها کم شده است .
مردم خسته اند این روزها
خیابان ها این را گفته اند ،
آهنگ ها پرسوز و گیتار ها شکسته اند .
" گل پونه های وحشی دشت امید "
به فردای دگر رفته اند .
این روزها ، روزها پر از شکایت اند .
من میفهمم که کبوترها سنگین تر بال میزنند !
و هیاهوی ماشین ها از یک نوع دیگرند !
من حتی تب جدایی دو عاشق را دیده ام .
و دروغ بزرگترها را ..
صدای زنگ مدرسه ها بی روح شده
و این حرف ها از روح مردگی من نیست !
این حرف ها را میبینم
این حرف ها در خیابان ها هست
در کوچه ها دیده میشود
و این روزها برگ های درخت با بغض میریزند و ای کاش
بهار
زودتر بیاید و
دستی بر سر و روی این روزها بکشد...
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1