ای خدا ویرانه گشته این دلم اکنون به فریادم برس
خانه ام سرد است و جام می دگر لبریز نیست
فکر و ذکرم گشته آن یار پریشان حال و بس
نه کلامی نه سلامی نه صدایی نامه ای
دیگر از او کم شده افکار پرشور و هوس
فکر و ذکرش بودم و او هم همه افکار من
خرمن عشقم بسوزاند آدم بی نام و کس
شاید این هم قسمت ما بوده از روز ازل
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4