آرای عمومی و بیعت توده مردم با امیرالمومنین، هیچ سابقهای در انتقال قدرت میان خلفای پیشین نداشت و برخی صحابه نیز برای شوراندن مردم علیه عثمان و تعیین جانشین وی، برنامه دیگری داشتند، اما به ناگاه وبرخلاف زمینهچینیهای ایشان، با اقبال عامه مردم به علی بن ابیطالب مواجه شدند، اینجا بود كه بهانه گیریها و آشوبگریها آغاز شد و حتی برخی چهرههای موجه كه تا پیش از این فتوای كفر عثمان را هم داده بودند، به خونخواهی خلیفه مظلوم از قاتلان وی (كه به زعم ایشان در اطراف امیرالمومنین جمع شده بودند) برخاستند. بعضی دیگر نیز همانند سعد بن ابیوقاص هرچند به صف آشوبگران نپیوست اما از یاوری علی نیز اكراه داشت و به تعبیر خود آن حضرت: اولئك قوم خذلوا الحق و لم ینصروا الباطل.(ایشان جماعتی هستند كه حق را وانهادند و باطل را هم یاری نكردند).
عمر بن ســــعد :
عمر بن سعد، یكی از پسران سعد بن ابی وقاص بود كه قبل از قیام امام حسین(عليه السلام)، قول استانداری ری را از دستگاه بنی امیه دریافت داشته بود، پس از ورود عبيدالله بن زیاد به كوفه و در دست گرفتن اوضاع شهر، شرط استانداری ری را برای عمر بن سعد، سركوب قیام سيد الشهداء (عليه السلام) قرار داد، او كه از یك سو جایگاه و شخصیت امام را میشناخت و از سوی دیگر شیفته ولایت ری بود، یك شب را برای تامل، فرصت خواست و حاصل تفكرات خویش را صبحگاهان در قالب 2 بیت بیان كرد:
أأترك ملك الری و الری رغبتی أم أرجع مذموما بقتل حسین
و فی قتله النار التی لیس دونها حجاب و ملك الری قره عینی
(آیا ولایت ری را رها كنم حال آنكه مورد رغبت من است یا با كشتن حسین، ملامتكش تاریخ باشم؟ و در كشتن او عذابی است كه بالاتر از آن عذابی وجود ندارد اما ولایت ری نیز چشم روشنی من است!)
شاهد بر اینكه عمر بن سعد، لیاقت و حقانیت ابیعبدالله را میشناخته، مذاكرهای است كه میان این دو و به درخواست امام علیهالسلام در شبی از شبهای محاصره كربلا گذشته است.
امام او را فرمود: ویحك ای عمر! از خدای تعالی نمیترسی كه با من جنگ می كنی؟ حال آنكه می دانی من كیستم، از این خیال و اندیشه ناصواب درگذر و راهی برگزین كه صلاح دین و دنیای تو در آن است؛ به نزد من آی و خود را از این ضلالت بیرون كش و به این دنیای غدار، مغرور مشو.
عمر سعد گفت: یا اباعبدالله! سخت نیكو بگفتی اما از آن می ترسم كه چون به نزد تو آیم، خانه ام را خراب كنند.
امام حسین فرمود: سبحانالله! این چه حرصی است كه تو داری؟ اگر در این دنیا به خاطر دوستی خاندان پیامبر، خانه ات را خراب كنند، زیان نمیكنی، معذلك دستور میدهم تا خانه ای بهتر از آن برایت ( در حجاز ) بسازند.
گفت: زمینی حاصلخیز دارم، می ترسم كه ابن زیاد آن را مصادره كند و فرزندانم بی نصیب بمانند.
امام حسین فرمود: در عوض آن تو را زمینی بهتر میدهم و از مال حلال خویش، بهتر از آنچه میگویی به تو میبخشم.
عمر، خاموش بود و جواب نمیداد، حضرت چون چنین دید، بازگشت و میفرمود: خدای تعالی تو را هلاك كند، بدان كه از گندم عراق نخواهی خورد.
ابراهیم بن مالك اشتر:
مالك اشتر، استاندار امیرالمومنین در مناطق مرزی با شام (قبل از صفین) و از سرداران سپاه امام علی علیه السلام در جنگ های سه گانه ایشان است، وی همچنین فرمان ولایت مصر را از امام دریافت كرد كه در بین راه با سم به شهادت رسید.
در رشادت و جنگاوری و همچنین فراست و بصیرت مالك اشتر بسیار نوشته و حكایات مختلف نقل كردهاند، اما ابراهیم، فرزند مالك در زمان قیام امام حسین علیه السلام نامی از او به میان نیامده و گویا جزو فراریان از صحنه نبرد بوده است، با این حال اندكی بعد و وقتی عبدالله بن زبیر بر حجاز و عراق مسلط شد و مختار ثقفی نیز در تدارك انتقام شهیدان كربلا بود، نقشآفرین ظاهر شده است.
مختار به توصیه برخی یارانش، خود سراغ ابراهیم رفت و پس از یادآوری منزلت بنی هاشم، نامه محمد بن حنفیه (فرزند امیرالمومنین) را خطاب به ابراهیم بن اشتر برایش خواند: «بسمالله الرحمن الرحیم از محمد بن علی به ابراهیم بن مالك اشتر، و اما بعد، همانا مختار درصدد انتقام گیری از خون امام حسین است، در این كار او را یاری ده تا خداوند پاداش دو جهان به تو عنایت فرماید». ابراهیم نیز با دیدن این نامه، اعلام آمادگی كرد.
او بر مقدمه سپاه مختار، رهبری منتقمان را عهدهدار شد و در شورش شبانه علیه والی كوفه (عبدالله بن مطیع) بر او فائق آمدند.
ابراهیم بن اشتر، در جنگ با سپاه شام نیز فرماندهی سپاه مختار را برعهده گرفت و از پس این جنگ هم به خوبی برآمد، حتی بنا به نقلی، عبیدالله بن زیاد در این جنگ به دست ابراهیم كشته شد و سر او را برای مختار فرستاد، در همین نبرد بود كه عمر بن سعد و شمر بن ذی الجوشن و حصین بن نمیر و بسیاری دیگر از بزرگان سپاه یزید علیه سيد الشهداء كشته شدند و سرهاشان به كوفه فرستاده شد، اما هنگامی كه ابراهیم بن مالك اشتر با لشكر 7 هزار نفری به خارج از كوفه اعزام شده بود، اشراف كوفه علیه مختار توطئه كردند و مختار، فرمان بازگشت به شهر را برای ابراهیم فرستاد، برخی فراریان سپاه شام به فرماندهی عبیدالله بن زیاد كه در جنگ با ابراهیم شكست خورده بودند نیز به بصره و نزد مصعب بن زبیر (برادر عبدالله بن زبیر كه از سوی وی استاندار بصره بود) گریختند و او را برای حمله به كوفه تحریك كردند.
ابراهیم بن اشتر كه خود در موصل حاكمیت یافته بود، حاضر به بازگشت به كوفه و حمایت از مختار نشد! یاران مصعب بن زبیر نیز با سپاه بصره به كوفه حمله آوردند و با كشتن مختار، آن را به سرزمینهای تحت حاكمیت خویش ضمیمه كردند.
مصعب، سر مختار را برای برادرش عبدالله بن زبیر فرستاد و از مردم به عنوان امیرالمومنین برای او بیعت میگرفت، پس از آن بود كه ابراهیم بن اشتر برای مصعب نامه نوشت و از وی امان خواست، سپس به كوفه آمد و با عبدالله بن زبیر بیعت كرد، مصعب هم به او كمال ملاطفت را داشت تا جایی كه یكی از فرماندهان مورد اعتماد مصعب شد.
هنگامی كه عبدالملك بن مروان در شام سپاهی را تدارك دید و به سوی عراق حمله ور شد، برای بزرگان سپاه مصعب و از جمله ابراهیم بن اشتر نامه نوشت و پیشنهاد امان و اطاعت داد، ابراهیم هم آن را سر به مهر نزد مصعب آورد و دیدند كه وعده استانداری عراق را در صورت بیعت با شام به وی دادهاند، اما ابراهیم این پیشنهاد را نپذیرفت و در كنار آل زبیر تا آخرین لحظات ایستاد و كشته شد.
علت عدم همراهی ابراهیم با مختار و بلكه خیانت به او و سپس بیعت با عبدالله و مصعب بن زبیر و جان دادن در راه ایشان كاملا روشن نیست و از منابع تاریخی نیز نمی توان به تحلیلی قطعی رسید.
عبدالله بن حنظله :
حنظله معروف به غسیل الملائكه در جنگ احد به شهادت رسید، او شب قبل از جنگ احد ازدواج كرد و سحرگاهان قبل از آنكه فرصت غسل بیابد، به سرعت خود را به سپاه پیامبر در دامنه احد رسانید.
رسول خدا پس از شهادت وی خبر داد كه ملائكه را در حال غسل دادن وی دیده است، واینگونه بود كه به غسیل الملائكه شهرت یافت و عبد الله نیز مولود همان شب زفاف است.
درباره او نوشته اند كه اهل فضل ومقدم بر بازماندگان انصار در مدینه بوده است، او در سال 63 هجری با عدهای از اهل مدینه برای دیدن احوال یزید به شام رفت و پس از بازگشت به مدینه، حكایت میگساریها وسگ بازیها و... را با مردم در میان گذاشت و همگان را بر خلع یزید متفق كرد، بنابراین او و اهل مدینه با عبدالله بن زبیر بیعت كردند، یزید هم سپاه شام را به جنگ با ابن زبیر و اهل مدینه فرستاد، چون خبرلشكركشی شام به مردم مدینه رسید، انصار به فرماندهی عبدالله بن حنظله رضایت دادند و به منطقه حره (سنگلاخ بیرون مدینه) درآمدند، در این جنگ، بسیاری كشته شدند و نهایتا به غلبه شامیان انجامید، در اين جنگ مسلم بن عقبه (فرمانده سپاه شام) نیز با اجازهای كه از یزید داشت، به مدت 3 روز جان و مال و ناموس مردم مدینه را بر شام حلال كرد! خود عبدالله بن حنظله نیز در واقعه حره كشته شد.
واقعه حره و پرده دری سپاه یزید، در منابع تاریخی صدر اسلام با ملامت یزید و فرمانده اعزامی اش توام شده و حلال ساختن دختران مدینه بر شامیان را بعضی با رمز و اشاره و برخی به تصریح نقل كردهاند. برخی تحلیلگران، واقعه حره را عكسالعمل و انتقام بنی امیه در برابر انصار می دانند كه مردم را علیه عثمان شوراندند و برای امام علی بیعت گرفتند، كمااینكه واقعه عاشورا، انتقام بنی امیه از بنی هاشم به خاطر كشته شدن اجداد اموی در بدر و احد و... تلقی میشود.
عبدالله بن حنظله را از جمله شب زنده داران و صلحا دانسته اند و حكایاتی در این باره نقل كردهاند.
وی در غائله حره نیز 8 پسرش را یك به یك به معركه فرستاد و دیگران را هم با وعده بهشت بر جهاد با سپاه یزید تشویق میكرد. او امام حسین علیهالسلام را در قیام علیه یزید همراهی نكرد و معلوم نیست چرا برای اثبات وضعیت بد یزید به توصیفات ابی عبد الله اكتفا نكرده و خود عازم شام شده است و چرا كشتن شهدای كربلا و به اسارت گرفتن اهل بیت را برای بی كفایتی یزید كافی نمی دانست و نیاز به احراز میگساری و سگ بازی او داشت در حالی كه آن حضرت نیز انگیزه و علت قیام خویش را همین موارد اعلام شده از سوی عبد الله معرفی می كرد. ضمن آنكه امام سجاد علیهالسلام با وجود اینكه در مدینه حاضر بودند، این نبرد را به صلاح نمیدیدند و كاملا از آن كناره گرفتند.
عبیدالله بن عباس :
عباس بن عبدالمطلب، عموی پیامبر بود كه در روز فتح مكه همراه سپاه مسلمین بوده است اما در اینكه چه وقتی اسلام آورده، اختلاف است. او در جنگ تبوك و حنین حاضر شد و آنگاه كه مسلمانان در حنین فرار كردند، با صدای رسای خویش، آنان را به بازگشت و مقاومت فراخواند، رسول خدا پس از اسلام آوردن عباس، او را تكریم میكرد و به دلیل رای صائب و اندیشه صوابش، مورد مشاوره مردم قرار میگرفت، البته به دلیل احادیث فراوانی كه درباره صحابه جعل شده و به علت سلطنت بنیعباس در قرن دوم و سوم هجری، نمی توان به برخی روایات در شأن عباس – جد خلفای عباسی – اعتماد كرد بویژه كه جعلی بودن بعضی شان از محتوای آنها هویداست.
در هر حال عباس از چهرههای برجسته قریش بوده و پس از ابوطالب، امر سقایه الحاج را عهده دار بوده است. عبید الله بن عباس كارگزار علی علیه السلام در یمن بود و دو سال (36 و 37 هجری) به عنوان امیرالحاج از سوی حضرت به مكه اعزام شد.
در سال چهلم هجری، بُسر بن ارطاه از سوی معاویه به غارت سرزمینهای یمن آمد و عبیدالله از آنجا گریخت، بُسر بن ارطاه نیز – كه فرستاده معاویه بود – 2 پسر عبیدالله را پیش چشم مادرشان كشت! امام علی علیه السلام نیز جاریه بن قدامه را برای مقابله به یمن فرستاد و آنگاه بود كه بُسر به سوی شام فرار كرد، بعدها امام مجتبی علیه السلام نیز او را بر سپاه 12 هزار نفری كوفه فرماندهی داد وخود به ساباط مدائن برای جمع لشكر رهسپار شد.
اما معاویه با شایعه سازی علیه امام مجتبی در سپاه ایشان – كه حسن بن علی خواهان صلح و موافق آن است – و وعده یك میلیون درهم به عبید الله، او را به شام كشاند. همراه عبیدالله، 8 هزار از 12 هزار نفر سپاه كوفه نیز به معاویه ملحق شدند و شیرازه اقتدار سیاسی حضرت را در هم شكستند، این در حالی بود كه اشراف كوفه پشت سر هم برای معاویه پیام بیعت می فرستادند و سستی مردم كوفه در عدم اجابت دعوت امام برای جهاد با معاویه نیز شرایط بسیار سخت و حساسی برای حضرت ایجاد كرده بود، جالب اینكه 2 پسر عبیدالله را فرمانده اعزامی معاویه قبلا با آن صورت رقت بار به قتل رسانده بود.
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0