این‏ها برات آزادی از عذاب جهنم است که به زائرین قبرامام حسین(ع) در شب جمعه داده می‏شود...

 

سلیان بن أعمش گوید:
در کوفه همسایه‏ای داشتم که نسبت به خاندان رسالت بی‏توجه بود.
روزی به او گفتم:
«چرا به زیارت قبر حضرت سیدالشهداء علیه ‏السلام نمی‏روی؟»
گفت: «چون بدعت است و هر بدعتی موجب گمراهی است و گمراهی موجب دخول در دوزخ است.»ش
من چون این سخنان یاوه را شنیدم روی از او برگرداندم. چون شب جمعه شد، با خود گفتم:
صبح زود می‏روم و برخی از فضائل امام حسین علیه ‏السلام را برای همسایه‏ام بیان می‏کنم، بلکه از خواب غفلت بیدار شود.
وقتی که به در خانه‏ی او رفتم او را نیافتم و چون سراغ او را گرفتم، گفتند که او دیشب برای زیارت امام حسین علیه ‏السلام به کربلا شرفیاب شده است.
در دریایی از تعجب غرق شدم چرا که سخنان دیشب او را هنوز در ذهن داشتم. پس سریعا به طرف کربلا حرکت کردم و چون به آنجا رسیدم او را دیدم که دائما در رکوع و سجود است، در حالی که اصلا از عبادت خسته نمی‏شود.
به او گفتم: «ای همسایه! تو که می‏گفتی زیارت امام حسین علیه ‏السلام بدعت است پس چرا به زیارت آن حضرت آمده‏ای؟!»
گفت: «عزیز من! آن وقتی که این حرف را می‏گفتم، ابدا قائل به امامت حضرت نبودم؛ تا اینکه شب گذشته (شب جمعه) در خواب دیدم که پیامبر اکرم و امیرمؤمنان و جمعی از امامان معصوم علیهم‏السلام به همراه برخی از پیامبران به زیارت امام حسین علیه ‏السلام آمده‏اند و هودجی همراه ایشان بود.»
پرسیدم: «در میان این هودج چه کسی است؟»
گفتند: «فاطمه‏ی زهرا است که به زیارت فرزندش حسین آمده است.»
من به نزدیک هودج رفتم، دیدم که آن حضرت از داخل هودج رقعه‏ها و کاغذهایی بیرون می‏ریزد!
پرسیدم: «این رقعه‏ها چیست؟»
گفتند: «این‏ها برات آزادی از عذاب جهنم است که به زائرین قبر حسین در شب جمعه داده می‏شود.»
در آن حالت ناگهان هاتفی آواز داد که:
«ما و شیعیان ما در بلندترین درجه از درجات بهشت هستیم.»
پرسیدم: «این جماعت کیستند که به زیارت آمده‏اند؟»
گفتند: «حضرت پیغمبر با انبیاء و ائمه‏ی هدی.»
چون این واقعه را دیدم، ناگهان از خواب برخاستم و به سرعت تمام خود را در دل تاریکی‏ها به کربلا رساندم و مشغول گریه و زاری و توبه شدم و با خود قرار گذاشتم که تا حیات من باقی باشد از جوار آن حضرت دور نشوم.»" 1 ".