عضو شوید



:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



به وبلاگ من خوش آمدید

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان تنهاترین تنهاها و آدرس loverose.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار مطالب

:: کل مطالب : 1106
:: کل نظرات : 37

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 22
:: باردید دیروز : 0
:: بازدید هفته : 256
:: بازدید ماه : 5645
:: بازدید سال : 13173
:: بازدید کلی : 171394

RSS

Powered By
loxblog.Com

روح . چن . جن . ارواح . شیطان . خدا . ترسناک

دو شنبه 12 آبان 1393 ساعت 9:40 | بازدید : 326 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )

حضرت ابوالفضل چیزی از مقام امامت کم ندارد / وقایعی که روز تاسوعا در کربلا اتفاق افتاد

فرهنگ > دین و اندیشه - وقایع تاریخی روز تاسوعا، نکاتی درباره شخصیت و ویژگی های حضرت عباس و سروده شاعر مسیحی برای کربلا را در پرونده خبرآنلاین در روز نهم محرم بخوانید.
 

 گفت و گو با آیت‌الله سیدرضی شیرازی، فقیه و استاد فلسفه

پرسش: درباره کرامات و مقاماتی که برای حضرت عباس ذکر می شود، چه نظری دارید؟ و چه مقدار از آن را مورد تایید می دانید؟

پاسخ: حقیقت این است که حضرت عباس، امام نیست. برخی که بیشتر البته در عوام رائج است حضرت عباس را امام می شمرند. ایشان امام نیست و مقام امامت را دارا نیست. اما حقیقتی دیگر هم در عالم معرفت نهفته است و آن اینکه حضرت عباس هیچ چیزی از مقام امام کم ندارد. این معنای این است که وجود ایشان مقامات اخلاقی و ایمانی که در امام معصوم هست را سیر کرده و رسیده است. از منظر کلامی هیچ ایرادی به این موضوع وارد نیست. بنابراین مقام حضرت عباس پس از امام حسین مقامی عالی رتبه است که همه ائمه معصومین ما بر آن اذعان دارند. باب الحوائج است به طور ویژه. درک این خودش یک مقام علمی است که کار هر کسی نیست.

پرسش: آیا می توان برای ایشان مقام عصمت قائل بود؟

پاسخ: مقام عصمت هم مراتب دارد. بله در مراتب بالایی حضرت عباس به مقام عصمت هم دست یافته است. اما قطعا عصمت پیامبران و چهارده معصوم مقاماتی دارد و عصمت حضرت زینب و حضرت عباس هم در مقاماتی است که قابل فهم و اثبات است.

پرسش: حضرت عباس در میان ما از محبوبیت خاصی برخوردار است. به نظر شما نکته مهمی که در زندگی آن حضرت هست و در جامعه ما و زندگی ما نیست، چه چیز است؟

پاسخ: این موضوع مهم در شخصیت ایشان ادب است. حضرت قمر بنی هاشم، نمونه کامل تحقق ادب در شخصیت یک انسان است. تولدش ادب بوده است. مادرش پس از حضرت فاطمه ( سلام الله علیها ) باید گفت که مادر ادب بوده است. لذا تمام مراتب و مقاماتی که در اخلاق برای ادب ذکر شده در شخصیت حضرت عباس حلول پیدا کرده است. حالا این شخصیت مودب در مدینه در مکه، در کربلا، در خانه و خانواده، در جامعه در بین زنان، در بین بازاریان در بین همه به نام شخصیتی با ادب معرفی شده است. شخصیتی که گفته شده تمام مردان و زنان عرب مدینه و مکه بر ادب و غیرت و پاکی این مردبزرگ غبطه می خوردند. حالا این ادب کجای جامعه مسلمان ما هست؟ چقدر هست؟ زنان مسلمان ما باید وقتی مردی را می بینند غیرت و جوانمردی او را چنان درک کنند که نشانه آن در حضرت عباس نمود داشته است. اگر می گوییم یا ابالفضل، باید تمام فضائل و نیکویی های اخلاقی هر کس به قدر و اندازه خودش در ما دیده شود. ان شاء الله به مراتب بزرگواری آن بزرگان این مقامات در ما و شما جوان ها و جامعه ما محقق شود. 

 برگرفته از منابع تاریخی و حدیثی همچون مناقب ابن شهر آشوب، فیض العلام و کافی

روز تاسوعا چگونه گذشت؟

در پیش از ظهر روز نهم محرم، شمر بن ذی الجوشن به همراه چهار هزار نفر سپاهی به سرزمین کربلا وارد شد. او حامل نامه ای از سوی عبیدالله بن زیاد خطاب به عمر بن سعد بود که پس از رسیدن به کربلا، نامه را تقدیم پسر سعد کرد.

در این نامه، ابن زیاد از او خواسته بود که یا حسین علیه السلام را مجبور به پذیرش بیعت کند و یا با او بجنگد. عبیدالله همچنین در این نامه عمر بن سعد را تهدید کرد که اگر چنانچه از فرمان او سرباز زند از لشکر کناره بگیرد و مسئولیت آن را به شمر بن ذی الجوشن واگذار نماید.

ابن سعد با خواندن نامه، شمر را مورد سرزنش قرار داد و گفت: «وای بر تو؛ خداوند تو و اهل خانه ات را مقرب درگاه خود نسازد و چیزی را که تو به سبب آن پیش من آمدی زشت بدارد. به خدا سوگند، می دانم که تو عبیدالله را از قبول آنچه که من برای او نوشته بودم بازداشتی و کاری را که من امیدوار بودم با صلح و سازش به سرانجام برسد را تباه ساختی. به خدا سوگند حسین علیه السلام تسلیم نخواهد شد، زیرا روح پدرش در کالبد اوست».

شمر به او گفت: «چه خواهی کرد آیا فرمان امیر را اطاعت کرده و با دشمنش می جنگی و یا کناره خواهی گرفت و مسؤلیت لشکر را به من می سپاری؟» عمر بن سعد گفت: «امارت لشکر را به تو واگذار نخواهم کرد من در تو شایستگی این کار را نمی بینم پس خود این کار را به پایان خواهم رساند؛ تو فرمانده پیاده نظام لشکر باش».

امان نامه برای فرزندان ام البنین

زمانی که شمر نامه ابن زیاد را - که خطاب به عمر بن سعد نوشته شده بود - از او می گرفت، به همراه عبدالله بن ابی المحل - برادرزاده ام البنین - به عبیدالله گفتند: «ای امیر؛ خواهرزادگان ما همراه با حسینند اگر صلاح می بینی نامه امانی برای آنها بنویس».
عبیدالله پیشنهاد آنها را پذیرفت و به کاتب خود فرمان داد تا امان نامه ای برای آنها بنویسند. عبدالله بن ابی المحل امان نامه را به وسیله غلام خود - کزمان یا عرفان - به کربلا فرستاد. او پس از ورود به کربلا، متن امان نامه را برای فرزندان ام البنین قرائت کرد که با مخالفت فرزندان ام البنین روبرو شد.

در روایتی دیگر آمده که شمر خود امان نامه را گرفته با خود به کربلا آورد او پس از ورود به کربلا و تقدیم نامه ابن زیاد به عمر بن سعد، به اردوگاه سپاه امام حسین علیه السلام نزدیک شد و فریاد برآورد: «خواهر زادگان ما کجایند؟» عباس علیه السلام و برادرانش در نزد اباعبدالله الحسین علیه السلام نشسته بودند.

عباس علیه السلام ساکت بود و جواب شمر را نمی داد. امام علیه السلام به حضرت عباس علیه السلام فرمودند: «هر چند او فاسق است اما پاسخش را بده همانا او از دایی های شما است». عباس و عبدالله و جعفر و عثمان فرزندان علی بن ابی طالب علیه السلام بیرون آمدند و گفتند: «چه می خواهی؟» شمر به آنها گفت: «ای خواهر زادگان من، شما در امان هستید من برای شما از عبیدالله امان گرفته ام»؛ اما عباس علیه السلام و برادرانش همگی گفتند: «خدا تو و امان تو را لعنت کند ما امان داشته باشیم و پسر دختر پیامبر صلی الله علیه و آله امان نداشته باشد».

آماده شدن برای جنگ

عمر بن سعد در شامگاه روز نهم محرم الحرام خود را آماده جنگ با سید و سالار شهیدان علیه السلام کرد و به سپاهیانش فرمان داد تا برای جنگ آماده شوند او در میان سپاهیان خود ندا در داد که: «یا خیل الله ارکبی و بالجنه ابشری؛ ای لشکریان خدا! سوار شوید که شما را به بهشت بشارت می دهم!» کوفیان هم سوار شده، مهیای نبرد شدند.

هیاهو و سر و صدای لشکر بلند شد. امام علیه السلام در جلوی خیمه خویش نشسته بود و به شمشیر خود تکیه داده بود. خواهرش زینب سلام الله علیها با شنیدن سر و صدای لشکر کوفه، به برادرش نزدیک شد و گفت: «برادرم آیا صداهایی را که نزدیک می شوند، می شنوید؟» امام علیه السلام سر را بلند کرد و فرمود: «من رسول خدا صلی الله علیه و آله را در خواب دیدم که به من فرمود: تو [بزودی] نزد ما خواهی آمد».

زینب کبری سلام الله علیها پس از شنیدن این سخن سیلی به صورت خود زد و گفت: «وای بر من». امام حسین علیه السلام به خواهرش فرمود: «خواهرم واویلا مکن؛ آرام باش خدای رحمان تو را ببخشاید». در این هنگام حضرت عباس علیه السلام نزد حضرت آمد و به امام عرض کرد: «ای برادر این سپاه دشمن است که تا نزدیکی خیمه ها به پیش آمده است».

امام علیه السلام در حالی که برمی خاست فرمود: «ای عباس؛ جانم به فدایت؛ بر اسب خود بنشین و نزد آنها برو و بپرس که چه می خواهند و برای چه به پیش آمده اند؟» حضرت عباس علیه السلام با بیست سوار که زهیر بن قین و حبیب بن مظاهر هم از جمله آنان بودند نزد سپاه دشمن آمدند و پرسیدند: «چه رخ داده و چه می خواهید؟» گفتند: «فرمان امیر است که به شما بگوییم یا بیعت کنید و یا آماده کارزار شوید».

عباس علیه السلام گفت: «از جای خود حرکت نکنید تا نزد ابی عبدالله علیه السلام رفته و پیام شما را به عرض ایشان برسانم». آنان پذیرفتند پس عباس علیه السلام به تنهایی نزد امام حسین علیه السلام آمد تا موضوع را به ایشان خبر دهد. امام علیه السلام به حضرت عباس علیه السلام فرمودند: «اگر می توانی آنها را راضی کن که جنگ را تا فردا به تأخیر اندازند و امشب را به ما مهلت دهند تا با خدای خود راز و نیاز کنیم و به درگاهش نماز بگزاریم خدا می داند که من به خاطر او نماز و تلاوت کتاب او را بسیار دوست می دارم».

در طول مدتی که عباس علیه السلام با امام علیه السلام مشغول گفتگو بود همراهان او هم از این فرصت استفاده کرده به گفتگو با سپاه عمر بن سعد پرداختند و آنان را از جنگ با امام حسین علیه السلام برحذر می داشتند و در ضمن آنان را از پیشروی باز می داشتند. پس حبیب بن مظاهر آغاز به سخن کرد و به زهیر بن قین گفت: «تو با این قوم صحبت می کنی یا این که من صحبت کنم». زهیر گفت: «تو سخن بگو».

حبیب بن مظاهر خطاب به آنان گفت: «ای مردم، آگاه باشید که به خدا سوگند بدترین قوم در نزد خداوند قومی هستند که در حالی که ذریه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و اهل بیت او و شب زنده داران و عبادت کنندگان را کشته اند بر او وارد می شوند». عزره بن قیس به او گفت: «تو تا می توانی، خود را پاک جلوه می دهی».

زهیر گفت: «ای عزره خداوند او را پاکیزه و هدایت کرده است؛ ای عزره از خدا بترس و بدان که من خیر خواه توام. ای عزره تو را به خدا مبادا از کسانی باشی که گمراهان را بر کشتن جانهای پاک یاری بدهید». عزره گفت: «ای زهیر تو نزد ما از شیعیان این خاندان نبودی بلکه عثمانی بودی».

گفت: «آیا بودنم در اینجا نشان آن نیست که با آنهایم. بدان به خدا سوگند من هرگز برایش نامه ای ننوشتم و پیکی نزدش نفرستادم و هرگز به او وعده یاری ندادم لیکن مسیر راه من و او را با هم یک جا گرد آورد چون او را دیدم و یاد رسول خدا صلی الله علیه و آله و منزلت وی نزد او افتادم و دانستم که سوی دشمن خویش و حزب شما می رود. آنگاه مصلحت چنین دیدم که یاری اش دهم و در حزب او باشم و جان خویش را برای آنچه که شما از حق خدا و رسول صلی الله علیه و آله ضایع کردید سپر جانش گردانم».

در این هنگام ابوالفضل العباس علیه السلام نزد سپاهیان دشمن بازگشت و درخواست امام علیه السلام را به اطلاع آنان رساند و از آنان آن شب را مهلت خواست. ابن سعد در پذیرش این درخواست تردید داشت از این رو با سران لشکرش مشورت کرد. او ابتدا نظر شمر را جویا شد و خطاب به او گفت: «ای شمر نظرت در این باره چیست؟» شمر گفت: «هر چه تو بگویی؛ چرا که تو فرمانده این لشکر هستی و رای رای توست». آنگاه ابن سعد نظر دیگران را پرسید عمرو بن حجاج گفت: «سبحان الله اهل دیلم و کفار از تو چنین تقاضای می کردند سزاوار بود که با آنان موافقت کنی».
قیس بن اشعث - از دیگر فرماندهان سپاه عمر بن سعد - نیز گفت: «با درخواست آنان موافقت کن. به جان خودم سوگند که آنها صبح فردا با تو به مقابله برخواهند خاست و بیعت نخواهند کرد». عمر بن سعد گفت: به خدا سوگند اگر بدانم که چنین می کنند شب را به آنان مهلت نمی دهم.

مهلت به امام حسین علیه السلام

سرانجام ابن سعد با مهلت یک شبه به امام حسین علیه السلام و یارانش موافقت نمود. او شخصی را با عباس بن علی علیه السلام همراه کرد و به سوی اردوگاه سپاه امام علیه السلام فرستاد. فرستاده عمر بن سعد در مکانی كه تمامی سپاهیان امام حسین علیه السلام سخنش را به وضوح می شنيدند، ايستاد و فریاد زد: «ما تا فردا به شما مهلت می دهيم اگر تسليم شديد، شما را نزد اميرمان عبيداللّه بن زياد می بريم، اما اگر خوددارى كرديد و از پذیرش بیعت سر باز زدید شما را رها نخواهیم کرد و با شما خواهیم جنگید».

پس از قبول درخواست امام علیه السلام، سپاه کوفه به دستور عمر بن سعد به اردوگاه خود بازگشتند. امام جعفرصادق علیه السلام در ضمن حدیثی، در توصیف این روز فرمودند: «تاسوعا روزی است که حسین علیه السلام و اصحاب او در کربلا محاصره شدند و سپاه شامی بر ضد آنان گرد هم آمدند. ابن زیاد و عمر بن سعد نیز از فراهم آمدن آن همه نیرو خوشحال شدند و آن روز حسین علیه السلام و یارانش را ناتوان شمردند و یقین کردند که دیگر برای او کمکی نخواهد رسید و عراقیان نیز او را پشتیبانی نخواهند کرد».

 

 

 

 

برگرفته از سخنان حجت الاسلام دکتر قاسم کاکایی، استاد فلسفه و عرفان اسلامی

 

شخصیت حضرت عباس و نقش ایشان در سرزمین کربلا 

حضرت عباس به لحاظ معرفتی موحد بسیار بزرگی بوده که در دامان امیرالمومنین پروده شده و از حیث توحید که زیر بنایی‌تر این اصل اسلام است، مراحل عالیه توحید را طی کرده و از کودکی مراتب معرفت وی ظاهر و بارز بوده است. در بعد عبادت، وی یکی از عابدترین افراد زمان خود بود که جای عبادت در چهره و پیشانی وی برای سجده های طولانی واضح و بارز بوده است. حضرت عباس در زمان کربلا 34 ساله بود و زمانی که به دنیا آمد امام حسین 23 سال داشت، از این رو زیر سایه امام حسن مجتبی و امام حسین پرورش یافت و چون این دو بزرگوار امام و معصوم بودند، شاید جایگاه وی آنچنان که باید پیش خورشید وجود امام حسن مجتبی و امام حسین نمایان نشده است، به همین علت از وی به عنوان قمر بنی هاشم یاد می کنند، که به اعتقاد من وی جلوه خورشید امام حسین است.

این که ما در روز عاشورا مرتب امام حسین را می بینیم که از خیمه به میدان می آید، شهیدی را برداشته و برمی گردد، بالای سر شهدا می روند و بین خیمه و میدان نبرد در رفت و آمد هستند، معمولا توجه نمی کنیم که حضرت ابوالفضل چه جایگاهی در این میان دارد، اگر به جریان کربلا نگاه کنیم در می یابیم هنگامی که امام حسین به میدان می رود و شهید بر دوش برمی گردد، خیمه های امام حسین، لشکر امام حسین و عقبه لشکر همه زیر نظر حضرت عباس است یعنی این که حضرت عباس تمام جوانب را زیر نظر داشت و امام حسین اطمینان خاطر داشت که آنها رها کرده و به طرف میدان می رفت. این نقش را زمانی متوجه می شویم که هنگام شهادت حضرت ابوالفضل امام حسین فرمودند پشتم شکست.

مشخص است که این پشت و پناه امام حسین، ابوالفضل است که حضور پررنگی دارد؛ مادامی که حضرت ابوالفضل شهید نشده بود دشمن جرأت نداشت از شجاعت حضرت ابوالفضل به خیمه ها نزدیک شود. امام حسین پس از شهادت حضرت ابوالفضل فرمود که امشب آن چشم هایی که از ترس تو خواب نداشتند، آسوده می خوابند و کسانی که می توانستند در سایه تو به آرامی بخوابند آرامش نخواهند داشت. از این نظر حضرت ابوالفضل به واقع سپهدار و علمدار بود.

مقام علمداری حضرت ابوالفضل مقام کمی نبود. وقتی علم برپا است یعنی سپاه برپا است، هم رعبی در دل دشمن و هم امیدی برای لشکر خودی است، از این رو در تمام جنگ ها علم را به دست شجاعترین فرد می دادند که تا آخرین لحظه بایستد، مقاومت کند و سپاه را سرپا نگاه دارد. در جنگ های پیامبر(ص) علم در دست حضرت علی بود. حضرت ابوالفضل همان نقشی را برای امام حسین ایفا می کند که حضرت علی برای پیامبر ایفا کرد.

بحث سقا بودن و مردم را سیراب کردن نیز در آن زمان بسیار مهم بوده است، به ویژه اگر شط فرات محاصره شده باشد. وقتی از ابن زیاد به عمر سعد نامه می آید که آب بر سپاه امام حسین بسته شود، از بستن آب به عنوان یک استراتژی جنگی استفاده می شود، در این شرایط آب آوردن و سقا بودن اهمیت خارق العاده ای پیدا می کند. حضرت ابوالفضل چندین بار تا شب عاشورا به خیمه ها آب رساندند و هدف دشمن از محاصره شط را خنثی کرد، اما از شب عاشورا محاصره جدی تر و کار حضرت عباس سخت تر شد.

 

 

 

 

 روایت شاعر مسیحی از کشته شدن حضرت عباس و امام حسین

 

آنچه می خوانید، دو قطعه از مجموعه شعری بولس سلامه، شاعر و ادیب مسیحی لبنانی برای واقعه کربلا  که توسط حجت الاسلام محمدرضا زائری ترجمه شده است.

روز نهم محرم: قمر بنی هاشم

و یقول العباس للسبط هیا ننزل الماء لن نموت ظماء
هم ان ینزل الفرات فنادی دارمی:«یا ویحکم جبناء
امنعوه المیاه یهلک، فان الرمل یشتاق فی الهجیر الشواء»
« یا الهی اظمئه» قال حسین «ولیذق فائر الجحیم جزاء»
غضب الدارمی فاستل سهما زاده البغض حده و مضاء
ورماه،فرن فی مسمع الشیطان سهم تقمص البغضاء
فاستعاذ الهواء من سهم نذل لوث الارض سهمه و الهواء

و عباس به فرزند پیامبر گفت:«برخیزیم و به سوی آب برویم.» چون خواست به سوی فرات برود «دارمی» بر سر لشکریان فریاد کشید که راه را بر او ببندید تا بمیرد. حسین او را نفرین کرد و گفت «خدایا تشنه اش بدار تا از عذاب جهنم بچشد.» «دارمی» خشمگین شد و از کینه تیری افکند که زمین و آسمان را آلوده کرد.

روز دهم: سالار شهیدان حسین بن علی

صاح شمر بالناس هیا اقتلوه اتراکم اصبحتم رحماء
قام بالسیف زرعه بن شریک شر من انبت الوری لوماء
ضرب الکتف و الترائب حنت کحنین الناعور یرخی الدلاء
ند عن دوحه المکارم غصن دونه کل روضه غناء
مالت الدحه الرفیعه فانهارت قواها و هزت البیداء
وانبری الشمر یذبح السبط ذبحا لیت کانت یمینه شلاء
فصل الراس عن قتیل شهید فعن الشمس قد ازال الضیاء
جردوه من الثیاب و ضنوا ان یبقوا علی الحسین غطاء
اوطاء الخیل ظهره فاستعاذ الصلب و انقضت الحنایا التواء

شمر فریاد زد: «بشتابید و او را بکشید» «زرعه بن شریک» از پست ترین ناپاکان شمشیر برآورد و بر شانه و گردن حسین زد و شاخه ای بزرگ از باغستان کرامت را فاکند. قامت بلند حسین بی تاب شد و بر زمین افتاد. شمر شتافت تا سر از بدن او جدا کند و ای کاش دستانش خشک می شد. شمر سر مبارک پسر پیامبر را برید و نور آن خورشید درخشان را خاموش ساخت. لباس های تن او را غارت کردند و آنگاه اسب ها بر جنازه پاک او تاختند.




|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: