شهید خلبان "محمدامین میرمرادزهی" در سال 1332 در خانوادهای متدین در روستای "سیب" از توابع شهرستان سراوان دیده به جهان گشود. چون به عنوان اولین فرزند خانواده محسوب میشد که خدا به ایشان عطا کرده بود، باعث شادی و مسرت و امیدواری همه گردید. ادب، مهربانی، خوشبرخوردی و خوشچهره بودنش در زمان کودکی، تحسین همه را برانگیخته بود.
دوران ابتدایی را در روستای سیب و دوران راهنمایی و دبیرستان را در شهرستان سراوان گذراند. در طی این مدت همکلاسیها و دوستان خوبی پیدا نمود. بنا به روایت دوستان زمان دبیرستانش، شهید دارای اخلاق خوب و حسنه و فردی خوشبرخورد و جذاب بود و تأثیر عمیقی بر رفتار و کردار ایشان داشت؛ تا جایی که همه دوستان و معلمان وی از اخلاق خوب و اندیشه و تفکر اسلامی وی متعجب بوده که او این اخلاق خوب و پسندیده را از کجا آورده . با اولین برخورد، همه مجذوب وی شده و دوستی بین ایشان پدید میآورد. خاطرات شیرین و جذاب بسیاری از وی از زبان دوستان و اطرافیانش وجود دارد.
وی دارای بدنی تنومند و قدی بلند بود و علاقه زیادی بهانجام کارهای سنگین داشت. عاشق خلبانی بود و پس از مطلع شدن از پذیرش و استخدام هوانیروز، به همراه یکی از هم استانیهای خود به نام "حسین پهلوان"، در دانشکده خلبانی نیروی زمینی ارتش به عنوان دانشجوی خلبانی هلیکوپتر کبری پذیرفته شد. دوران تحصیل را در تهران با موفقیت و به عنوان یکی از بهترین خلبانان و چتربازان به پایان رسانید. پس از آن در گروه رزمی و پشتیبانی هوانیروز اصفهان مشغول به خدمت شد. در آنجا از خلبانان موفق و توانمند و مسئولیتپذیر آنجا به حساب میآمد. در هنگام پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی بههمراه دیگر همراهانش نقش ارزندهای در پیشبرد اهداف انقلاب ایفا نمود. از ابتدای شروع درگیری کردستان، در مبارزه و سرکوبی شرارتها نقشآفرینی بسزایی داشت و موفق شد با کمک همسنگرانش منطقه را از شر دشمنان معاند خارجی و فریبخوردگان داخلی پاکسازی کند.
در سال 1360جهت بقراری امنیت مردم شریف استان سیستان وبلوچستان طی ماموریتی به استان اعزام شد
با شروع جنگ تحمیلی توسط رژیم بعثی عراق علیه مرز و بوم اسلامیمان، با میل و اشتیاق و افتخار در جبهه حضور یافت و در نبرد حق علیه باطل تلاشها و رشادتهای فراوان از خود بروز داد. همرزمانش شهامت و دلیری و تلاش وافر و علاقه شدید او به دفاع از خاک عزیز کشورمان و رشادتها و از خودگذشتگیهایش را نشانه شخصیت والای او میدانستند. اخلاق و رفتار خوبش زبانزد همگان بود. همیشه می گفت: تا خون در بدن داشته باشم، اجازه نمیدهم یک وجب از خاک میهن اسلامی به دست دشمن پلید بیفتد.
در یکی از سفرها که برای دیدن والدین به محل زادگاهش آمده بود، مادرش به خاطر علاقه و مهربانی که به این فرزند خوب و شایسته داشت، او را توصیه نمود که به وظیفهاش در دفاع از میهن اسلامی ادامه داده و در این راه هیچ کوتاهی نکند؛ اما مواظب خودش باشد که مادر تحمل خبر ناگوار از دست دادن فرزند را ندارد.
اما این شهید عزیز در پاسخ چنین بیان کرد که نه به هیچ قیمت و بهایی نمیتوانم در حالی که کشور در خطر هجوم دشمن قرار دارد، لحظهای از پای نخواهمنشست و درنگ نخواهم کرد. تا آخرین قطره خون از سرزمین و خاک و ناموس دفاع خواهم کرد. خون من از سربازی که روی زمین میجنگد، رنگینتر نیست. از مرگ هراسی ندارم و راضیم بهرضای خدا و به شهادت افتخار میکنم، اگر خداوند نصیبم کند.
دومین زمان در آزمون استاد خلبانی، موفق شد؛ ولی با توجه به نیازی که در جبهه و جنگ به نیروهای کارآمد احساس میشد، حضور در جبهه را از تدریس و استاد خلبانی ترجیح داد.
دوستانش وی را فردی بسیار بیباک و نترس و جسور میشناختند. اکثر پروازهای او افتخاری و بدون نوبت و بهصورت داوطلبانه بود. در پروازها گاهی برای سرکوبی نیروهای بعثی در خاک دشمن پیش میرفت.
در روز 23 تیرماه 1361 به عنوان داوطلب و بدون این کهنوبت پرواز او فرارسیده باشد، به اتفاق چهار فروند هلیکوپتر کبری به خاطر این که خاک کشور را از لوث وجود دشمن نجات دهد و پشتیبانی تعدادی از نیروهای ایرانی که در خطر پاتک دشمن قرار داشتند، به طرف بصره عراق به پرواز درآمد که هلی کوپترش در نزدیکی بصره به وسیله نیروهای ملعون بعثی مورد اصابت موشک قرار گرفت وهمراه کمکخلبان و همپروازش، "ایرج عیوضی" به درجه رفیع شهادت نائل گردید.