روزهای سرد مرده دارند می گذرند .
چشمانم به عکسی گره خورده که قلبم رو به درد می آره.
دلم جا مانده اما کجا کاش می دانستم .
زخم هایی که اکنون احساس میکنم چرک کرده باشند .
دردهایی که روحم را به ناله وا می دارد
و صدایی از نهانم که باز نفرین کرد اما این بار گداخته
و خواب های آشفته
همین دیشب دیدم اش که در آغوشم بود
اما دستی او را با گریه جدا کرد
و کمک می خواست
خدایا دلم بد گرفته کاش صدایی دیگر نشنوم
هر کاری کردم برای رفتن اما هنوز هستم
نمی دانم چقدر دیگر طاقت بیاورم
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1